خرمشهر، شهر مقاوم و قهرمان، پس از 578 روز اشغال، سرانجام در سوم خرداد سال 1361 با رشادت، ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام آزاد شد. این حماسه بزرگ، نماد پیروزی ایمان بر سلاح، وحدت بر تفرقه و اراده ملت ایران بر ظلم بود. سوم خرداد نهتنها برگ زرینی در تاریخ دفاع مقدس، بلکه سندی از افتخار و عزت ملی و نقطه عطفی در تحولات جنگ تحمیلی بهشمار میرود؛ روزی که خرمشهر به آغوش میهن بازگشت و غرور ملی ایرانیان را دوباره زنده کرد. یاد و نام شهدای عملیات غرورآفرین بیتالمقدس، جانبازان، آزادگان و همه مدافعان این سرزمین، تا ابد در تاریخ پرافتخار ایران اسلامی خواهد درخشید.
سوم خرداد، تنها یک روز در تقویم نیست؛ بلکه تجلی باور و ایمان ملتی است که نشان داد هرگاه اراده کند، میتواند بر بزرگترین قدرتها نیز غلبه یابد. بهمناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر، خبرنگار ایکنا در اردبیل با قادر تکریم از رزمندگان حاضر در عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر گفتوگویی کرده است که مشروح آن را در ادامه میخوانیم:
ایکنا- لطفاً ضمن معرفی خودتان از سوابق حضورتان در جبههها بگویید.
بنده، قادر تکریم، متولد سوم مرداد 1343 در روستای نوجهده از توابع شهرستان نمین استان اردبیل هستم که افتخار داشتم در دوران دفاع مقدس، حدود 74 ماه در جبهههای جنوب و غرب و در عملیاتهای مختلفی از جمله فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر 1 و 8، و همچنین کربلای 5 و 8 حضور داشته باشم.
در طول جنگ، مسئولیتهایی مانند فرماندهی گردان، جانشینی گردان و مسئولیت محور را در لشگر عاشورا، تیپ حضرت عباس(ع) و تیپ 27 محمد رسولالله(ص) بر عهده داشتم. در سال 1362 به پیشنهاد شهید مهدی باکری، برای دوره فرماندهی گردان معرفی شدم. در چند نوبت نیز مجروح شدم و اکنون جانباز 25 درصد هستم. پس از جنگ، در حوزههای فرهنگی و اداری فعالیت داشتهام و هماکنون بهعنوان مشاور امور ایثارگران استانداری اردبیل در حال خدمت هستم.
ایکنا- در دوران جنگ تحمیلی چرا خرمشهر برای ایران و عراق از اهمیت بالایی برخوردار بود؟
خرمشهر کلید استراتژیک جنوب بود و از اهمیت بالایی برای ایران برخوردار بود؛ همانقدر که برای رژیم بعث عراق نیز اهمیتی حیاتی داشت. صدام همه توان نظامی خود را برای حفظ این شهر بهکار گرفته بود. نقل قول مستندی از او وجود دارد که گفته بود: اگر ایران بتواند خرمشهر را پس بگیرد، من دستهایم را بالا میبرم. همین جمله نشان میدهد آزادسازی خرمشهر تا چه حد غیرممکن به نظر میرسید.
در برابر ما فقط صدام نبود؛ حدود 36 کشور، از جمله آمریکا، شوروی، فرانسه، عربستان و برخی کشورهای دیگر، بهطور مستقیم یا غیرمستقیم از رژیم بعث عراق حمایت میکردند. آمریکا در خط مقدم دشمنی قرار داشت و شوروی نیز پیشرفتهترین تسلیحات آن زمان را در اختیار عراق گذاشته بود؛ تجهیزاتی که حتی امروز هم برخی از آنها در اختیار ما نیست.
در علوم نظامی، عملیات تهاجمی نیازمند نیرویی حداقل سه برابر نیروهای مدافع است. یعنی از نظر نفرات، تجهیزات و پشتیبانی باید سه برابر دشمن بود. اما ما حتی از یکسوم این میزان هم کمتر بودیم. با این حال، ایمان، شجاعت و اراده جای خالی امکانات را پر کرد و ما با اتکا به باورهایمان پیش رفتیم.
خرمشهر پس از اشغال، به شهری جنگی تبدیل شده بود. دشمن ساختمانهای صنعتی و مسکونی را به مواضع دفاعی تغییر کاربری داده بود. تیرآهنها را در زمین فرو کرده و خیابانهای عریض را با خاکریز به معبرهای باریک بدل کرده بود. اطراف شهر پر از سیمخاردار، مین، سنگر و خاکریز بود و نفوذ به آن بسیار دشوار بود.
عملیات بیتالمقدس از 10 اردیبهشت 61 آغاز شد و در سه مرحله ادامه یافت تا اینکه در سوم خرداد 1361، خرمشهر بهطور کامل آزاد شد. رزمندگان اسلام وارد شهری شدند که بر دیوارهایش نوشته شده بود: «ما آمدهایم که بمانیم» اما واقعیت، چیزی جز شکست کامل ارتش عراق نبود.
در ساعتهای پایانی آزادسازی خرمشهر، صدام در مکالمه بیسیم به فرمانده عراقی گفت: بگذار بمیرند؛ هم ایرانیها و هم عراقیها شیعهاند، فرقی نمیکند!
این جمله تلخ نشاندهنده عمق بیرحمی و نگاه ابزاری او حتی نسبت به سربازان خودش بود.
پس از کشته شدن سرهنگ احمد زیدان، فرمانده عراقیها در منطقه، باقیمانده نیروهای دشمن روحیه خود را از دست دادند و تسلیم شدند. خرمشهر آزاد شد، اما نه با قدرت سلاح، بلکه با لطف الهی، ایثار جوانان و رهبری امام خمینی(ره).
ماجرای جمله تاریخی امام(ره)
امام خمینی(ره) در بیانیهای تاریخی فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد» شاید امروز برخی در فضای مجازی این جمله را باور نداشته باشند، اما واقعیت این است که این پیروزی فراتر از محاسبات نظامی بود و نتیجه اخلاص، فداکاری و ایمان رزمندگانی بود که جان خود را فدای آرمانهای انقلاب اسلامی کردند.
نمیگویم اولین نفر بودم، اما قطعاً جزو نخستین نیروهایی بودم که وارد خرمشهر شدیم - با موتور وارد شهر شدیم - در مسیر اهواز به خرمشهر، از هر طرف که نگاه میکردیم، صفهای طویلی از اسیران عراقی دیده میشد؛ سربازان و درجهدارانی که با راهنمایی چند نیروی بسیجی به سمت اهواز هدایت میشدند.
همانطور که پیشتر هم گفتم، خرمشهر برای هر دو طرف جنگ اهمیتی فوقالعاده داشت. آزادسازی این شهر، معادلات جنگ را بهکلی تغییر داد و قدرت ایمان و اراده ملت ایران را به رخ جهانیان کشید.
ایکنا- وقتی رزمندگان خرمشهر را آزاد کردند حالوهوای آن لحظه چگونه بود؟
آن زمان به خرمشهر میگفتیم «خونینشهر»؛ چون واقعاً شهر غرق در خون شده بود. بچهها با اخلاص، ایمان و همه وجود جنگیده بودند. اگر ایمان نداشتند، تحمل آن شرایط جهنمی ممکن نبود. در اصول نظامی دنیا، 10 اصل برای پیروزی وجود دارد، اما در جنگ ما، یک اصل دیگر یعنی «ایمان» هم اضافه شده بود و ما این را اصل یازدهم دفاع میدانستیم.
رزمندگان با باور حرکت میکردند. جنگ ما برای خاک یا منافع مادی نبود؛ برای دفاع از دین، قرآن و ارزشها بود. به همین دلیل، نامش شد «دفاع مقدس». یادم هست وقتی سنگرهای دشمن را تصرف میکردیم و به دستگاههای رادیوییشان دست پیدا میکردیم، موجشان را روی رادیو ایران تنظیم میکردیم.
اولین بار که از رادیو جمله «خرمشهر آزاد شد» را شنیدم بسیار خوشحال شدم و همه رزمندگان نیز بسیار خوشحال بودند؛ برخی میخندیدند، برخی سجده شکر بهجا میآوردند، برخی اشک میریختند، برخی تیر هوایی شلیک میکردند و آن لحظه بسیار وصفناپذیر بود. همان شور و شعفی که مردم در خیابانهای شهرها داشتند، ما هم در خط مقدم تجربه کردیم.
کارشناسان نظامی آمریکا آن زمان رسماً اعلام کردند که ایرانیها حتی نمیتوانند پادگان حمید را آزاد کنند؛ پادگانی که 20 کیلومتر پیش از اهواز قرار داشت و قبل از انقلاب، توسط خود آمریکاییها ساخته شده بود. اما ما نهتنها آن را آزاد کردیم، بلکه تا مناطقی پیش رفتیم که دشمن روی آنها حساب ویژهای باز کرده بود.
منطقه عملیاتی بیتالمقدس حدود 5400 کیلومتر مربع وسعت داشت؛ یعنی سه برابر منطقه فتحالمبین. باید از رودخانه کارون عبور میکردیم، از جاده اهواز ـ خرمشهر میگذشتیم، تا به شلمچه، سوسنگرد، هویزه و... برسیم؛ همهجا پر از استحکامات و نیروهای دشمن بود، اما خدا خواست و ما از این موانع عبور کردیم.
کشورمان با خون بهترین جوانان حفظ شد؛ آنها عاشقانه رفتند تا ما امروز در آرامش زندگی کنیم. خدا را شکر که این کشور امروز روی پای خود ایستاده است.
ایکنا- چه پیامی برای نسل جوان دارید؟
من کسی نیستم که بخواهد پیام خاصی بدهم، اما یک توصیه دارم: جوانها قدر این انقلاب و کشور را بدانند. مراقب فضای مجازی باشند. ما آن زمان میگفتیم «رادیوهای بیگانه»، حالا شده فضای مجازی؛ همان دروغها را با ظاهر مدرنتر منتشر میکنند. هدفشان هم همان است: تخریب روحیه، تحریف واقعیتها و فریب افکار عمومی.
ایکنا- شما کتابی با عنوان «خمپارهها ما را بدرقه میکردند» تألیف کردهاید؛ انگیزه شماه از نگارش این کتاب چه بود؟
عنوان این کتاب برگرفته از یکی از خاطراتم در منطقه مهران در دوران جنگ است. شبی در آن منطقه مستقر بودیم؛ نه جادهای وجود داشت و نه امکاناتی. شرایط بسیار سختی بود. فرماندهای که همراه ما بود، محلی را برای استقرار انتخاب کرد که بعداً مشخص شد در تیررس مستقیم آتش خمپاره دشمن قرار دارد.
همان شب، بارانی از خمپاره بر سر ما ریخت و مجبور شدیم در دل تاریکی، با زحمت فراوان و در حالی که زیر آتش مستقیم بودیم، موضعمان را تغییر دهیم. در همان وضعیت، این جمله در ذهنم شکل گرفت: «خمپارهها ما را بدرقه میکردند»؛ چون واقعاً هر جا میرفتیم، گویی خمپارهها دنبالمان بودند. این جمله فقط یک تعبیر ادبی نیست، بلکه بخشی از حقیقتی است که در آن شب سخت با تمام وجود لمس کردیم و به همین دلیل برایم بسیار معنا دارد.
در این کتاب، خاطراتی از دوران دفاع مقدس آوردهام؛ روایتهایی که برخیشان تلخاند، برخی غرورآفرین، اما همگی برگرفته از واقعیتهایی هستند که با چشم خودم دیدهام و با تمام وجود لمس کردهام. سعی کردهام این خاطرات را بیپیرایه و صادقانه بنویسم، چون معتقدم جنگ ما فقط یک تقابل نظامی نبود؛ بلکه صحنهای بود برای نمایش ایمان، ایثار، برادری و وفاداری به آرمانها. این خاطرات، بخشی از تاریخ زنده ما هستند و امیدوارم نسل امروز با خواندنشان، بیشتر با آن دوران آشنا شود و بداند آرامشی که امروز داریم، با چه خوندلها و جانهایی به دست آمده است.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ